معرفي رمان^^

ساخت وبلاگ
كنچيوا:) من با رماااان جديد اومدم:) خب بريم سراغ بيوگرافي: اسم:تص معرفي رمان^^...ادامه مطلب
ما را در سایت معرفي رمان^^ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : kamso بازدید : 160 تاريخ : دوشنبه 21 خرداد 1397 ساعت: 10:41

درود:-) لوسيا با گپي ديگر در اختيار شماست:-) خب ايندفعه ميخوام يكم معرفي رمان^^...ادامه مطلب
ما را در سایت معرفي رمان^^ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : kamso بازدید : 107 تاريخ : دوشنبه 21 خرداد 1397 ساعت: 10:41

رمان تصوير هزار تيكه شده_قسمت 1_ساعت 5:20_عصر_اوييشي: خيلي گرم بودو  معرفي رمان^^...ادامه مطلب
ما را در سایت معرفي رمان^^ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : kamso بازدید : 169 تاريخ : دوشنبه 21 خرداد 1397 ساعت: 10:41

خصوصي........................................
معرفي رمان^^...
ما را در سایت معرفي رمان^^ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : kamso بازدید : 124 تاريخ : چهارشنبه 29 آذر 1396 ساعت: 2:12

نميدونم 

چي شده چن وقته بعضي از نوشته ها دو بار گذاشته ميشن!

بايد برسي كنم!هاهاهاها! الانم قسمت 5 پاك شده!ديگه نميتونم دوباره 

بنويسمش پس خلاصه ش ميشه اين:

 ريوما فقط يهويي خوابش برده بود.بعد اهنگ خوند و با لوسيا اشتي كرد.

اهنگ:تنها شدم.

گوگولياي منين^-------^

معرفي رمان^^...
ما را در سایت معرفي رمان^^ دنبال می کنید

برچسب : نميدونم, نویسنده : kamso بازدید : 105 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 4:46

فرياد در قلعه بريتانيا_قسمت6_ساعت6:00_صبح_لوسيا: افتاب خورد توي چشام و بيدار شدم.ريوما رو با حركت دست بيدار كردم. غرغر كرد و بيدار شد.دست و صورتمو شستم و صبونه خوردم.همه ي بچه ها غرغر كنان بيدار شدن.وقتي همه اماده شديم سوار اتوبوس شديم. كايدو_داري چيكار ميكني ايجي؟ ايجي_دارم نگاه ميكنم كدومشو اول بخورم! كايدو سرشو تو نقشه فرو كردو با صداي بلند گفت_خجالت اوره! خنديدم.خيلي دير رسيديم.همه خواب الود معرفي رمان^^...ادامه مطلب
ما را در سایت معرفي رمان^^ دنبال می کنید

برچسب : قسمت, نویسنده : kamso بازدید : 120 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 4:46

فرياد در قلعه بريتانيا_ساعت9:8_صبح_قسمت7_لوسيا: با شوخي هاي بچه ها كم كم اون صدا رو فراموش كردم. ولي اين محافظ هاي قلعه خيلي رو نِرو آدم بودن.نگاه خيره اي داشتن. ظاهراً تنيسور هم بودن.چون ساعت 8:30ديديم دارن دو نفرشون دارن بازي ميكنن.البته تا ديدن ما داريم نگاهشون ميكنيم بازيشونو قط كردن! رفتيم بيرون قلعه رو بگرديم.يه نفرشون پرسيد... _خانم محترم و اقايان محترم جايي ميخواين برين؟ مومو به شيوه نگ معرفي رمان^^...ادامه مطلب
ما را در سایت معرفي رمان^^ دنبال می کنید

برچسب : قسمت, نویسنده : kamso بازدید : 122 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 4:46

فرياد در قلعه بريتانيا_قسمت8_ساعت9:20_صبح_لوسيا: يهو اون موجود ديوونه شد... فريادي بلند كشيد و پنجره رو شكست و وارد اتاق شد... همه مون بهم چسبيده بوديم وفرياد ميزديم... ريوما دستمو گرفته بود و محكم فشار ميداد... خدايا..... موجود گنده بود و خيلي دراز... دورمون ميچرخيد...خيلي وحشتناكه... همه جا پر از مايع قرمز شده بود...اتاق بوي نم ميداد... اتاق تاريك بود و فقط نور خيلي كمي وجود داشت... يهو در ات معرفي رمان^^...ادامه مطلب
ما را در سایت معرفي رمان^^ دنبال می کنید

برچسب : قسمت, نویسنده : kamso بازدید : 110 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 4:46

فرياد در قلعه بريتانيا_قسمت9_ساعت12:40_ظهر_لوسيا: ظهر شد ولي ريوما هنوز برنگشت... راجب  گذشته اش فكر ميكردم.ما هيچوقت راجب خونواده هامون حرف  نميزديم. به ريوما فكر كردم. به وسعت ترس هاش. به وسعت ترس از كودكيش. حس ميكنم ريوما يه بخشي از زندگيش رو كه نميدونسته رو بهش گفته... گرچه فوجي چن وقت پيش به من گفته بود ريوما كابوس ميبينه... پس راجب كودكيش ميدونسته.دلم براي مادرش خيلي سوخت. بلند شدم و به كل معرفي رمان^^...ادامه مطلب
ما را در سایت معرفي رمان^^ دنبال می کنید

برچسب : قسمت, نویسنده : kamso بازدید : 112 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 4:46

فرياد در قلعه بريتانيا_قسمت10_ساعت3:24_عصر_لوسيا: بعد از همه اون اتفاقا كمتر بيرون ميرفتيمو بيشتر تو نشيمن بوديم. جيمز ديگه رفيق ما شده بود.روزي دو سه بار بهمون سر ميزد! ولي با اين حال يكم احساس خطر ميكرديم...احساس ترس... مومو و جيمز به اينكه از سوسك ميترسم و چه كارايي نميتونم انجام بدم  ميخنديدن و ريوما بهشون چشم غره ميرفت! اوييشي_لوسيا...يه دِيقه بيا! رفتم پيشش. _چيه؟ _ميگم اين جيمز يكم عجيب معرفي رمان^^...ادامه مطلب
ما را در سایت معرفي رمان^^ دنبال می کنید

برچسب : قسسمت, نویسنده : kamso بازدید : 103 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 4:46